خدایا رنگ بزن به سیاهی شهر من دوباره خنده بنداز رو لب مردمم
بیشتر از خیابونا ذهنا همه هرج و مرج کاشکی یه بارون بیاد بره از خونه غم
خدایا نکنه این رنجا گنج قصه بود که جای مهر تو سینه همه پیچیده دود
خدایا این همه سختی سهممون نبود خدایا برسون باز به همه حال خوبو
صدامو بشنو از آینده مبهم از جوونی که هی دویید و بازم خورد به بن بست
از ته دل این مرد و زن قصه ساز دوباره واسمون دلیل خنده بساز
صدامو بشنو تو این زمان باقی از جایی که شاید فردا نباشه هم اتاقی
صدامو بشنو من از تو پر باورم دستمونو ول نکن این دفعه آخرم
نوان خدایا
نظرات